حضرت امام رضا (ع) در مدت اقامت کوتاه خویش در مرو با عالمان ادیان دیگر مناظرات متعددی داشتند که از جمله مشهورترین آنها مناظره با «جاثلیق» مسیحی و «رأسالجالوت» یهودی است.
این مناظرات را شیخ صدوق، در کتاب عیون اخبار الرضا آورده و مرحوم علامه مجلسى نیز در جلد ۴۹ بحار الانوار از کتاب عیون نقل کرده و در کتاب مسند الامام الرضا جلد ۲ نیز آمده است.
مناظرات هفت گانه عبارتند از:
۱ـ مناظره با جاثلیق (عالم بزرگ مسیحی) (۱)
۲ـ مناظره با رأس الجالوت (پیشواى بزرگ یهودیان) (۲)
۳ـ مناظره با هربز اکبر (۳)
۴ـ مناظره با عمران صابى (۴)
این چهار مناظره در یک مجلس و با حضور مامون و جمعى از دانشمندان و رجال خراسان صورت گرفت.
۵ـ مناظره با سلیمان مروزى (۵) که مستقلاً در یک مجلس با حضور مامون و اطرافیانش صورت گرفت.
۶ـ مناظره با على بن محمد بن جهم (۶)
۷ـ مناظره با ارباب مذاهب مختلف در بصره
هر یک از این مناظرات داراى محتواى عمیق و جالبى است که امروزه هم با گذشت حدود هزار و دویست سال از آن تاریخ رهگشا و بسیار آموزنده و پر بار است، هم از نظر محتوا و هم از نظر فن مناظره و طرز ورود و خروج در بحثها به عنوان نمونه به سراغ مناظره با جاثلیق که در یکى از جلسات بزرگ مامون واقع شده، مى رویم.
مناظره با چند عالم ادیان
هنگامى که على بن موسى الرضا ـ علیهالسلام ـ وارد بر مامون شد او به فضل بن سهل، وزیر مخصوصش، دستور داد که پیروان مکاتب مختلف را مانند جاثلیق (عالم بزرگ مسیحى) و راس الجالوت (پیشواى بزرگ یهودیان) و نسطاس رومى (عالم بزرگ نصرانى) و همچنین علماى دیگر علم کلام را دعوت کند تا سخنان آن حضرت را بشنوند.
فضل بن سهل آنها را دعوت کرد، هنگامى که جمع شدند نزد مامون آمد و گفت: همه حاضرند.
مامون گفت: همه آنها داخل شوند. پس از ورود، به همه خوش آمد گفت، سپس افزود: من شما را براى کار خیرى دعوت کردهام، و دوست دارم با پسر عمویم که اهل مدینه است و تازه بر من وارد شده، مناظره کنید. فردا همگى نزد من آیید و احدى از شما غیبت نکند. همه گفتند: چشم، همه سر بر فرمانیم! و فردا صبح همگى نزد تو خواهیم آمد.
حسن بن سهل نوفلى مىگوید: ما خدمت امام على بن موسى الرضا مشغول صحبت بودیم که ناگاه یاسر خادم که عهدهدار کارهاى حضرت بود، وارد شد و گفت مامون به شما سلام مىرساند و مىگوید برادرت به قربانت باد! اصحاب مکاتب مختلف و ارباب ادیان و علماى علم کلام از تمام فرق و مذاهب جمعند، اگر دوست دارید قبول زحمت فرموده فردا به مجلس ما آیید و سخنان آنها را بشنوید و اگر دوست ندارید اصرار نمىکنم، و نیز اگر مایل باشید ما به خدمت شما مىآییم و این براى ما آسان است.
امام ـ علیهالسلام ـ در یک گفتار کوتاه و پر معنا فرمود:
«سلام مرا به او برسان و بگو مىدانم چه مىخواهى؟ من ان شاء الله صبح نزد شما خواهم آمد» (۷)
نوفلى که از یاران حضرت بود مىگوید: وقتى یاسر خادم از مجلس امام بیرون رفت، امام ـ علیهالسلام ـ نگاهى به من کرد و فرمود: تو اهل عراق هستى و مردم عراق ظریف و باهوشند، در این باره چه مىاندیشى؟ مامون چه نقشهاى در سر دارد که اهل شرک و علماى مذاهب را گرد آورده است؟
نوفلى مىگوید: عرض کردم او مىخواهد شما را به محک امتحان بزند و بداند پایه علمى شما تا چه حد است؟ ولى کار خود را بر پایه سستى بنا نهاده، به خدا سوگند طرح بدى ریخته و بناى بدى نهاده است.
امام ـ علیهالسلام ـ فرمود: چه بنایى ساخته و چه نقشهاى طرح کرده؟
نوفلى (که گویا هنوز نسبت به مقام شامخ امام معرفت کامل نداشت و از توطئه مامون گرفتار وحشت شده بود) عرض کرد: علماى علم کلام اهل بدعتند و مخالف دانشمندان اسلامند، چرا که عالم، واقعیتها را انکار نمىکند، اما اینها اهل انکار و سفسطهاند، اگر دلیل بیاورى که خدا یکى است مىگویند این دلیل را قبول نداریم، و اگر بگویى محمد رسول الله است مىگویند رسالتش را اثبات کن، خلاصه (آنها افرادى خطرناکند و...) در برابر انسان دست به مغالطه مىزنند، و آن قدر سفسطه میکنند تا انسان دست از حرف خود بردارد، فدایت شوم از اینها برحذر باش!
امام ـ علیهالسلام ـ تبسمى فرمود و گفت: اى نوفلى، تو مىترسى دلائل مرا باطل کنند و راه را بر من ببندند؟
نوفلى (که از گفته خود پشیمان شده بود) گفت: نه به خدا سوگند من هرگز بر تو نمىترسم، امیدوارم که خداوند تو را بر همه آنها پیروز کند.
امام فرمود: اى نوفلى، دوست دارى بدانى که مامون از کار خود پشیمان مىشود؟
عرض کرد: آرى
فرمود: هنگامى که استدلالات مرا در برابر اهل تورات به توراتشان بشنود، و در برابر اهل انجیل به انجیلشان، و در مقابل اهل زبور به زبورشان، و در مقابل صابئین به زبان عبریشان، و در برابر موبدان به زبان فارسیشان، و در برابر اهل روم به زبان رومى، و در برابر پیروان مکتبهاى مختلف به زبان خودشان، آرى هنگامى که دلیل هر گروهى را جدا گانه ابطال کردم به طورى که مذهب خود را رها کنند و قول مرا بپذیرند، آنگاه مامون مىداند مقامى را که او در صدد آن است مستحق نیست! آن وقت پشیمان خواهد شد، و هیچ حرکت و قوهاى جز به خداوند متعال عظیم نیست: «وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَةاِلا بِالله ِ الْعَلِىِّ الْعَظِیْمِ»
نوفلى مىگوید: هنگامى که صبح شد فضل بن سهل خدمت امام ـ علیهالسلام ـ آمد و عرض کرد: فدایت شوم پسر عمویت (مامون) در انتظار شماست و جمعیت نزد او حاضر شدهاند، نظرتان در این باره چیست؟
امام فرمود: تو جلوتر برو، من هم ان شاء الله خواهم آمد، سپس وضو گرفت و شربت سویقى (۸) نوشید و به ما هم داد نوشیدیم، سپس همراه حضرت بیرون آمدیم تا وارد بر مامون شدیم.
مجلس پر از افراد مشهور و سرشناس بود و محمد بن جعفر (۹) با جماعتى از بنى هاشم و آل ابى طالب و جمعى از فرماندهان لشگر نیز حضور داشتند.
هنگامى که امام ـ علیهالسلام ـ وارد مجلس شد مامون برخاست، محمد بن جعفر و تمام بنى هاشم نیز برخاستند.
امام ـ علیهالسلام ـ همراه مامون نشست، اما آنها به احترام امام ـ علیهالسلام ـ همچنان ایستاده بودند تا دستور جلوس به آنها داده شد و همگى نشستند. مدتى مامون بگرمى مشغول سخن گفتن با امام ـ علیهالسلام ـ بود، سپس رو به جاثلیق کرد و گفت:
اى جاثلیق! این پسر عموى من على بن موسى بن جعفر است، من دوست دارم با او سخن بگویى و مناظره کنى، اما طریق عدالت را در بحث رها کن.
جاثلیق گفت: اى امیرمومنان! من چگونه بحث و گفتگو کنم که (با او قدر مشترکى ندارم) او به کتابى استدلال مىکند که من منکر آنم و به پیامبرى عقیده دارد که من به او ایمان نیاوردهام.
مناظره با جاثلیق (عالم بزرگ مسیحی)
در اینجا امام ـ علیهالسلام ـ شروع به سخن کرد و فرمود: اى نصرانی! اگر به انجیل خودت براى تو استدلال کنم اقرار خواهى کرد؟ جاثلیق گفت: آیا مىتوانم گفتار انجیل را انکار کنم؟ آرى به خدا سوگند اقرار خواهم کرد هر چند بر ضرر من باشد.
امام ـ علیهالسلام ـ فرمود: هر چه مىخواهى بپرس و جوابش را بشنو!
جاثلیق: درباره نبوت عیسى و کتابش چه مىگویى؟ آیا چیزى از این دو را انکار مىکنى؟
امام ـ علیهالسلام ـ: من به نبوت عیسى و کتابش و به آنچه به امتش بشارت داده و حواریون به آن اقرار کردهاند، اعتراف مىکنم، و به نبوت آن عیسى که اقرار به نبوت محمد (ص) و کتابش نکرده و امتش را به آن بشارت نداده کافرم.
آیا به قضاوت از دو شاهد عادل استفاده نمىکنى؟
امام ـ علیهالسلام ـ آرى
جاثلیق: پس دو شاهد از غیر اهل مذهب خود از کسانى که نصارى شهادت آنان را مردود نمىشمارند بر نبوت محمد (ص) اقامه کن و از ما نیز بخواه که دو شاهد بر این معنا از غیر اهل مذهب خود بیاوریم.
امام ـ علیهالسلام ـ هم اکنون انصاف را رعایت کردى اى نصرانى، آیا کسى را که عادل بود و نزد مسیح، عیسى بن مریم مقدم بود مىپذیرى؟
جاثلیق: این مرد عادل کیست، نامش را ببر
امام ـ علیه السلام ـ درباره «یوحناى» دیلمى چه مىگویى؟
جاثلیق: به به! محبوبترین فرد نزد مسیح را بیان کردى
امام علیهالسلام: تو را سوگند مىدهم آیا انجیل این سخن را بیان مىکند که یوحنا گفت: حضرت مسیح مرا از دین محمد عربى باخبر ساخت و به من بشارت داد که بعد از او چنین پیامبرى خواهد آمد، من نیز به حواریون بشارت دادم و آنها به او ایمان آوردند؟
جاثلیق گفت: آرى! این سخن را یوحنا از مسیح نقل کرده و بشارت به نبوت مردى و نیز بشارت به اهل بیت و وصیش داده است، اما نگفته است این در چه زمانى واقع میشود و این گروه را براى ما نام نبرده تا آنها را بشناسیم.
امام علیهالسلام: اگر ما کسى را بیاوریم که انجیل را بخواند و آیاتى از آن را که نام محمد (ص) و اهل بیتش و امتش در آنها است، تلاوت کند آیا ایمان به او مىآورى؟
جاثلیق: بسیار خوب است.
امام علیهالسلام: به نسطاس رومى فرمود: آیا سِفْرِ سوم انجیل را از حفظ دارى؟
نسطاس گفت: بلى، از حفظ دارم
سپس امام به راس الجالوت (بزرگ یهودیان) رو کرد و فرمود: آیا تو هم انجیل را مىخوانى؟ گفت آرى به جان خودم سوگند.
فرمود سِفْرِ سوم را بر گیر، اگر در آن ذکرى از محمد و اهل بیتش بود به نفع من شهادت ده و اگر نبود شهادت نده.
سپس امام ـ علیهالسلام ـ سِفْرِ سوم را قرائت کرد تا به نام پیامبر (ص) رسید، آنگاه متوقف شد و رو به جاثلیق کرد و فرمود: اى نصرانى! تو را به حق مسیح و مادرش آیا قبول دارى که من از انجیل باخبرم؟
جاثلیق: آرى
سپس امام ـ علیهالسلام ـ نام پیامبر (ص) و اهل بیت و امتش را براى او تلاوت کرد، سپس افزود: اى نصرانى! چه مىگویى، این سخن عیسى بن مریم است؟ اگر تکذیب کنى آنچه را که انجیل در این زمینه مىگوید، موسى و عیسى هر دو را تکذیب کردهاى و کافر شدهاى.
جاثلیق: من آنچه را که وجود آن در انجیل براى من روشن شده است انکار نمىکنم و به آن اعتراف دارم.
امام علیهالسلام: همگى شاهد باشید او اقرار کرد، سپس فرمود: اى جاثلیق: هر سوال مىخواهى بکن
جاثلیق: از حواریان عیسى بن مریم خبر ده که آنها چند نفر بودند و نیز خبر ده که علماى انجیل چند نفر بودند؟
امام علیهالسلام: از شخص آگاهى سوال کردى، حواریون دوازده نفر بودند و اعلم و افضل آنها لوقا بود. اما علماى بزرگ نصارى سه نفر بودند: یوحناى اکبر در سرزمین باخ، یوحناى دیگرى در قرقیسا و یوحناى دیلمى در رجاز، و نام پیامبر و اهل بیت و امتش نزد او بود، و او بود که به امت عیسى و بنى اسرائیل بشارت داد.
سپس فرمود: اى نصرانى به خدا سوگند ما ایمان به آن عیسى داریم که ایمان به محمد (ص) داشت، ولى تنها ایرادى که به پیامبر شما عیسى داریم این بود که او کم روزه مىگرفت و کم نماز مىخواند!
جاثلیق ناگهان متحیر شد و گفت: به خدا سوگند علم خود را باطل کردى، و پایه کار خویش را ضعیف نمودى، و من گمان مىکردم تو اعلم مسلمانان هستى!
امام علیهالسلام: مگر چه شده؟
جاثلیق: به خاطر اینکه مىگویى عیسى ضعیف و کم روزه و کم نماز بود، در حالى عیسى حتى یک روز را افطار نکرد و هیچ شبى را (به طور کامل) نخوابید و صائم الدهر و قائم اللیل بود.
امام علیهالسلام: براى چه کسى روزه مىگرفت و نماز مىخواند؟
جاثلیق نتواتنست پاسخ گوید و ساکت شد (زیرا اگر اعتراف به عبودیت عیسى مىکرد با ادعاى الوهیت او سازگار نبود) (دقت کنید)
امام علیهالسلام: اى نصرانى، سوال دیگرى از تو دارم.
جاثلیق، با تواضع، گفت: اگر بدانم پاسخ مىگویم.
امام ـ علیهالسلام ـ: تو انکار مىکنى که عیسى مردگان را به اذن خداوند متعال زنده مىکرد؟
جاثلیق در بن بست قرار گرفت و به ناچار گفت: انکار مىکنم، چرا که آن کس که مردگان را زنده کند و کور مادرزاد و مبتلا به برص را شفا دهد او پروردگار است و مستحق الوهیّت!
امام علیهالسلام: حضرت الیسع نیز همین کار را مىکرد و او بر آب راه رفت و مردگان را زنده کرد و نابینا و مبتلا به برص را شفا داد، اما امتش قائل به الوهیت او نشدند و کسى او را عبادت نکرد.
حزقیل پیامبر نیز همان کار مسیح را انجام داد و مردگان را زنده کرد، سپس رو به راس الجالوت کرده فرمود: اى راس الجالوت، آیا اینها را در تورات مىیابى که بخت النصر اسیران بنى اسرائیل را در آن زمان که حکومت با بیت المقدس مبارزه کرد به بابل آورد، خداوند حزقیل را به سوى آنها فرستاد و او مردگان آنها را زنده کرد؟ این واقعیت در تورات مضبوط است، هیچ کس جز منکران حق از آن را انکار نمىکنند.
راس الجالوت: ما این را شنیدهایم و مىدانیم.
امام علیهالسلام: راست مىگویى، سپس افزود: اى یهودى این سِفْر از تورات را بگیر، و آنگاه خود شروع به خواندن آیاتى از تورات کرد، مرد یهودى تکانى خورد و در شگفت فرو رفت.
سپس امام ـ علیهالسلام ـ رو به نصرانى کرد و قسمتى از معجزات پیامبر اسلام (ص) را درباره زنده شدن بعضى از مردگان به دست او و شفاى بعضى از بیماران غیر قابل علاج را به برکت او برشمرد و فرمود: با اینهمه ما هرگز او را پروردگار خود نمىدانیم، اگر به خاطر این گونه معجزات، عیسى را خداى خود بدانید باید «الیسع» و «حزقیل» را نیز معبود خویش بشمارید، زیرا آنها نیز مردگان را زنده کردند و نیز ابراهیم خلیل پرندگانى را گرفت و سر برید و آنها را بر کوههاى اطراف قرار داد، سپس آنها را فرا خواند و همگى زنده شدند، موسى بن عمران نیز چنین کارى را در مورد هفتاد نفر که با او به کوه طور آمده بودند و بر اثر صاعقه مردند انجام داد، تو هرگز نمى توانى این حقایق را انکار کنى، زیرا تورات و انجیل و زبور و قرآن از آن سخن گفتهاند، پس باید همه اینها را خداى خویش بدانیم.
جاثلیق پاسخى نداشت بدهد، تسلیم شد و گفت: سخن، سخن توست و معبودى جز خداوند یگانه نیست، سپس امام ـ علیهالسلام ـ در باب کتاب اشعیا از او و راس الجالوت سوال کرد.
او گفت: من از آن بخوبى آگاهم. فرمود: این جمله را به خاطر دارید که اشعیا گفت: من کسى را دیدم که بر دراز گوشى سوار است و لباسهایى از نور در تن کرده (اشاره به حضرت مسیح) و کسى را دیدم که بر شتر سوار است و نورش مثل نور ماه (اشاره به پیامبر اسلام (ص)) گفتند: آرى اشعیا چنین سخنى را گفته است.
امام ـ علیهالسلام ـ افزود: اى نصرانى، این سخن مسیح را در انجیل به خاطر دارى که فرمود: من به سوى پروردگار شما و پروردگار خودم مىروم و «بارقلیطا» مىآید و درباره من شهادت به حق مىدهد (آن گونه که من درباره او شهادت دادهام) و همه چیز را براى شما تفسیر مىکند؟ (۱۰)
جاثلیق: آنچه را از انجیل مىگویى ما به آن معترفیم.
سپس امام ـ علیهالسلام ـ سوالات دیگرى درباره انجیل و از میان رفتن نخستین انجیل و بعد نوشته شدن آن به وسیله چهار نفر: مرقس، لوقا، یوحنا و متّى که هرکدام نشستند و انجیلى را نوشتند (انجیلهایى که هم اکنون موجود و در دست مسیحیان است)، سخن گفت و تناقضهایى از کلام جاثلیق گرفت.
جاثلیق به کلى درمانده شده بود، به گونهاى که هیچ راه فرار نداشت. لذا هنگامى که امام رضا ـ علیهالسلام ـ بار دیگر به او فرمود: اى جاثلیق، هر چه مىخواهى سوال کن، او از هر گونه سوالى خود دارى کرد و گفت: اکنون شخص دیگرى غیر از من سوال کند، قسم به حق مسیح که گمان نمىکردم در میان مسلمانان کسى مثل تو باشد. (۱۱) و (۱۲)
پینوشت
۱- جاثلیق (به کسر «ث» و «لام») لفظى یونانى است به معناى رئیس اسقفها و پیشواى عیسوى، لقبى است که به علماى بزرگ نصارى داده مىشد و نام شخص خاصى نیست (المنجد) و شاید معرَّب کاتولیک بوده باشد.
۲- راس الجالوت، لقب دانشمندان و بزرگان ملت یهود است (این نیز اسم خاص نیست)
۳- هربز اکبر، یا هیربد اکبر، لقبى است که مخصوص بزرگ زردشتیان بوده، به معناى پیشواى بزرگ مذهبى و قاضى زردشتى و خادم آتشکده.
۴- عمران صابى چنانکه از نامش پیداست، از مذهب صابئین دفاع مى کرد. صابئین گروهى هستند که خود را پیرو حضرت یحیى مى دانند ولى به دو گروه موحد و مشرک تقسیم شدهاند:
گروهى از آنان رو به ستاره پرستى آوردهاند، لذا آنها راگاه به عنوان ستاره پرستان مىنامند. مرکز آنها سابقا شهر حران در عراق بود، سپس به مناطق دیگرى از عراق و خوزستان روى آوردند. آنها طبق عقاید خود بیشتر در کنار نهرهاى بزرگ زندگى مىکنند و هم اکنون گروهى از آنان در اهواز و بعضى مناطق دیگر به سر مىبرند.
۵- سلیمان مروزى مشهورترین عالم علم کلام در خطه خراسان در عصر مامون بود براى او احترام زیادى قائل مىشد.
۶- على بن محمد بن جهم، ناصبى و دشمن اهل بیت بوده است. مرحوم صدوق روایتى از على بن محمد بن جهم نقل کرده که از آن استفاده مىشود که وى نسبت به حضرت رضا ـ علیهالسلام ـ محبت داشته است.
۷- صدوق، همان کتاب، ج ۱ ص ۱۵۵
۸- سویق شربت مخصوصى بوده که با آرد درست مىکردند.
۹- فرزند امام صادق ـ علیهالسلام ـ و عموى امام على بن موسى الرضا ـ علیهالسلام
۱۰- مقصود از «بارقلیطا» یا «فارقلیطا»، که حضرت مسیح از آمدن او خبر داده است، حضرت محمد (ص) مىباشد و این پیشگویى در انجیل «یوحنّا» در ابواب ۱۴و ۱۵و ۱۶ وارد شده است، و قرآن مجید نیز در آیه ۶ از سوره صَف ّ، این معنا را از قول حضرت عیسى ـ علیهالسلام ـ نقل کرده است (براى اطلاع بیشتر در این زمینه رجوع شود به کتاب «احمد موعود انجیل»، تالیف آیت الله جعفر سبحانى، انتشارات توحید، قم، ۱۳۶۱هـ. ش، ص ۹۷ـ ۱۳۳)
۱۱- مجموعه آثار دومین کنگره جهانى حضرت رضا ـ علیهالسلام ـ، ۱۳۶۶هـ. ش، ج ۱ ص ۴۳۲ـ ۴۵۲ مقاله آیت الله ناصر مکارم شیرازى، با تلخیص
۱۲- مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، انتشارات امام صادق علیهالسلام.
مربوط به موضوع : <-CategoryName->
برچسب ها :
نویسنده خادم الرضا (ع) در جمعه 8 اسفند 1393برچسب:
امام رضا,
خادم الرضا (ع),
حرم,
مناظره,
|
ده توصیه آیت الله بهجت برای زیارت امام رضا (علیه السلام)
۱- زیارت شما قلبی باشد. در موقع ورود اذن دخول بخواهید، اگر حال داشتید به حرم بروید. هنگامی که از حضرت رضا علیهالسلام اذن دخول میطلبید و میگویید:
«أ أدخل یا حجة الله:ای حجت خدا، آیا وارد شوم؟»
زیارت امام رضا علیهالسلام از زیارت امام حسین علیهالسلام بالاتر است، چرا که بسیاری از مسلمانان به زیارت امام حسین علیهالسلام میروند ولی فقط شیعیان اثنی عشری به زیارت حضرت امام رضا علیهالسلام میآیند.
۲- به قلبتان مراجعه کنید و ببینید آیا تحولی در آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرت علیهالسلام به شما اجازه داده است. اذن دخول حضرت سیدالشهداء علیهالسلام گریه است، اگر اشک آمد امام حسین علیهالسلام اذن دخول دادهاند و وارد شوید.
۳- اگر حال داشتید به حرم وارد شوید. اگر هیچ تغییری در دل شما به وجود نیامد و دیدید حالتان مساعد نیست، بهتر است به کار مستحبی دیگری بپردازید. سه روز روزه بگیرید و غسل کنید و بعد به حرم بروید و دوباره از حضرت اجازه ورود بخواهید.
۴- بسیاری از حضرت رضا علیهالسلام سؤال کردند و خواستند و جواب شنیدند، در نجف، در کربلا، در مشهد مقدس، - هم همین طور – کسی مادرش را به کول میگرفت و به حرم میبرد. چیزهای عجیبی را میدید.
۵- ملتفت باشید! معتقد باشید! شفا دادن الی ماشاءالله به تحقق پیوسته. یکی از معاودین عراقی غدهای داشت و میبایستی مورد عمل جراحی قرار میگرفت. خطرناک بود، از آقا امام رضا (ع) خواست او را شفا بدهد، شب، حضرت معصومه علیهاالسلام را در خواب دید که به وی فرمود: «غده خوب میشود. احتیاج به عمل ندارد!» ارتباط خواهر و برادر را ببینید که از برادر خواسته، خواهر جوابش را داده است.
۶- همه زیارتنامهها مورد تأیید هستند. زیارت جامعه کبیره را بخوانید. زیارت امین الله مهم است. -قلب شما- این زیارات را بخواند. با زبان قلب خود بخوانید. لازم نیست حوائج خود را در محضر امام علیهالسلام بشمرید. حضرت علیهالسلام میدانند! مبالغه در دعاها نکنید! زیارت قلبی باشد. امام رضا علیهالسلام به کسی فرمودند: «از بعضی گریهها ناراحت هستم!»
۷- یکی از بزرگان میگوید، من به دو چیز امیدوارم؛ نخست آنکه قرآن را با کسالت نخواندهام. بر خلاف بعضی که قرآن را آنچنان میخوانند که گویی شاهنامه میخوانند. قرآن کریم موجودی است شبیه عترت. دوم، در مجلس عزاداری حضرت سیدالشهداء گریه کردهام.
حضرت آیتالله العظمی بروجردی رحمةالله علیه مبتلا به درد چشم شدند، فرمودند: «در روز عاشورا مقداری از گِلِ عزاداری امام حسین علیهالسلام را بر چشمان خود مالیدم، دیگر در عمرم مبتلا به درد چشم نشدم و از عینک هم استفاده نکردم!»
پس از حادثه بمب گذاری در حرم مطهر حضرت رضا علیهالسلام حضرت به خواب کسی آمدند، سؤال شد.
«در آن زمان شما کجا بودید؟ فرمودند: کربلا بودم.»
این جمله دو معنی دارد:
معنی اول اینکه حضرت رضا علیهالسلام آن روز به کربلا رفته بودند.
معنی دوم یعنی این حادثه در کربلا هم تکرار شده است. دشمنان به صحن امام حسین علیهالسلام ریختند و ضریح را خراب کردند و در آنجا آتش روشن کردند!
۸- کسی وارد حرم حضرت رضا علیهالسلام شد، متوجه شد سیدی نورانی در جلوی او مشغول خواندن زیارتنامه میباشد، نزدیک او شد و متوجه شد که ایشان اسامی معصومین – سلام الله علیهم – را یک یک با سلام ذکر میفرمایند. هنگامی که به نام مبارک امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ رسیدند سکوت کردند! آن کس متوجه شد که آن سید بزرگوار خود مولایمان امام زمان سلام الله علیه و ارواحنا له الفداء است.
۹- در همین حرم حضرت رضا علیهالسلام چه کراماتی مشاهده شده است. کسی در رؤیا دید که به حرم حضرت رضا علیهالسلام مشرف شده و متوجه شد که گنبد حرم شکافته شد و حضرت عیسی و حضرت مریم علیهماالسلام از آنجا وارد حرم شدند. تختی گذاشتند و آن دو بر آن نشستند و حضرت رضا علیهالسلام را زیارت کردند.
روز بعد آن کس در بیداری به حرم مشرف شد. ناگهان متوجه شد حرم کاملاً خلوت است! حضرت عیسی و حضرت مریم علیهماالسلام از گنبد وارد حرم شدند و بر تختی نشستند و حضرت رضا علیهالسلام را زیارت کردند. زیارتنامه میخواندند. همین زیارتنامه معمولی را میخواندند! پس از خواندن زیارتنامه از همان بالای گنبد برگشتند. دوباره وضع عادی شد و قیل و قال شروع شد حال آیا حضرت رضا علیهالسلام وفات کرده است؟
۱۰- حرف آخر اینکه: عمل کنیم به هر آنچه که میدانیم. احتیاط کنیم در آنچه خوب نمیدانیم. با عصای احتیاط حرکت کنیم.
مربوط به موضوع : <-CategoryName->
برچسب ها :
نویسنده خادم الرضا (ع) در جمعه 8 اسفند 1393برچسب:
امام رضا,
خادم الرضا (ع),
حرم,
زیارت,
|
مرحوم حاج غلامحسین ازغدی معروف به حاج آخوند که از موثقین و دوستان احقر بود بلا واسطه نقل کرد که:
زنی از محارم من که مؤمنه و بسیار فقیره و تهی دست بود حالش این بود که سالی یک مرتبه از ازغد که چهار فرسخی شهر مشهد مقدس است با پای پیاده به زیارت حضرت رضا علیهالسلام میآمد. و چون بر میگشت برای هر یک از اطفال قبیله سوغاتی میآورد مانند کفش و کلاه و سینه بند و نحو اینها.
و هرگاه ما به او میگفتیم تو که پیاده و با دست تهی میروی پس پول از کجا میآوری که این چیزها را میخری میگفت من وقتی به حرم میروم حضرت رضا علیهالسلام را میان ضریح میبینم و آن بزرگوار احوال مرا و اطفال را و عدد آنها را میپرسد. و به اندازهای پول به من میدهد که به جهت اطفال سوغاتی و تحفه بخرم و شما مگر وقتی به حرم میروید آن حضرت را نمیبینید.
و چون چنین جواب میداد ما سکوت میکردیم، و گمان مینمودیم که او چون فقیره است در مشهد گدائی و تکدی میکند و پولی به دست میآورد و سوغاتی میخرد.
تا این که یک سفر چو روانهی مشهد شد من پشت سرش آمدم تا به مشهد رسید و دیدم بخانهی یک نفر از ازغدیها رفت.
پس من بیرون آن خانه منتظر او شدم تا این که وضو ساخته بیرون آمد تا به حرم برود.
من هم عقب سرش رفتم تا به حرم شریف رسید و خود را به ضریح مطهر چسبانید من در حرم ایستادم تا وقتی از حرم بیرون آمد.
پس من خودم را به او رسانده و سلام کردم چشمش که به من افتاد اظهار خوشحالی کرد از ملاقات با من پس به او گفتم برابر ضریح چقدر طول دادی.
گفت بلی حضرت رضا علیهالسلام با من احوال پرسی کرد و احوال اطفال قبیله را پرسید و پول به من مرحمت فرمود که برای اطفال سوغاتی بخرم.
آن گاه دستش را باز کرد دیدم چند قران میان دست او است.
آن وقت فهمیدم که آن زن به واسطهی اخلاص و صدق به چنین مقامی رسیده که امام را میبیند و با او سخن میگوید، و من هر چه کردم که آن پولها را بگیرم و به جهتش سوغات بخرم قبول نکرد و گفت باید خودم بخرم انتهی.
حقیر گوید:
ما دوستان آن حضرت هر زمانی که موفق شدیم به تشرف حضور قبر شریفش پس از نماز و زیارت وقتی که حاجات خود را به شفاعت آن بزرگوار از درگاه ذات اقدس احدیت جل شأنه درخواست مینمائیم:
شایسته است حاجت بزرگ و عمدهی ما این باشد که پروردگارا ما را مدد فرما که یک صفای قلب و نورانیتی در ما پیدا شود تا ما نیز آن حضرت را ببینیم و از زبارت جمالش و بیانش بهرهمند گردیم.
و چه نیکو گفته است صغیر اصفهانی برای پردهی در حرم مطهرش
از دیدهی دل اگر رضا را بینی
مرآت جمال کبریا را بینی
گر پردهی اوهام به یک سو فکنی
اندر پس این پرده خدا را بینی
مربوط به موضوع : <-CategoryName->
برچسب ها :
نویسنده خادم الرضا (ع) در جمعه 8 اسفند 1393برچسب:
امام رضا,
حرم,
|
در پی سفر زیارتی به مشهد مقدس؛
دختر 4 ساله کر و لال کردستانی شفا یافت
خبرگزاری فارس: در جریان سفر زیارتی کاروانهای زیارتی سپاه بیتالمقدس کردستان و اعزام خانوادههای کردستانی به مشهد مقدس، دختر بچه چهار ساله سریشآبادی که به صورت مادرزاد کر و لال بود، شفا پیدا کرد.
به گزارش خبرگزاری فارس از سنندج، اهالی شهر سریشآباد از توابع شهرستان قروه شامگاه شنبه با برگزاری مراسم شکرگزاری در خصوص شفای دختر چهار ساله در دهه کرامت امسال، ارادت خویش را به ساحت مقدس امام هشتم(ع) ابراز داشتند.
در ابتدای این مراسم، مهدی ابراهیمی پدر این دختر چهارساله در سخنانی اظهار داشت: فاطمه ابراهیمی دختر شفا یافته از بدو تولد از نعمت شنیدن و سخن گفتن محروم بوده و در طول این چهار سال نیز علیرغم مراجعات بسیار به متخصصین امر موفقیتی حاصل نشد.
وی افزود: طبق نظر متخصصین امور شنوایی و بر اساس آزمایشهای ادیولوژیستی، فاطمه کم شنوایی عمیق دو گوش داشت و برای دریافت فرکانسهای بالای یک کیلوهرتز نیز توصیه به کاشت حلزون شنوایی شده بود اما به فضل الهی و کرامات امام رضا(ع) دخترک چهارساله ما شفا یافته و هم اکنون هم میتواند بشنود و هم صحبت کند.
مهدی ابراهیمی با تقدیر از خدمات ارزنده سپاه بیتالمقدس کردستان در راستای نشر آموزههای دینی و فراهم کردن سفرهای زیارتی به حرم مطهر ائمه اطهار(ع)، تصریح کرد: خدا را شاکرم که نهادی انقلابی و اسلامی همچون سپاه پاسداران زمینهساز زیارت خانواده اینجانب و فراهم کردن این زیارت شفا بخش بوده است و تا آخرین لحظات عمر خویش این حرکت فرهنگی و عقیدتی را از این نهاد انقلابی فراموش نخواهم کرد.
مسئول نمایندگی ولیفقیه در دانشگاه علوم پزشکی کردستان نیز در این مراسم با اشاره به کرامات امام رضا(ع) و بزرگان دینی، اظهار داشت: اعتقاد به شفاعت ائمه اطهار(ع) و اولیاءالله از جمله عقاید راسخ همه مسلمانان از مذاهب مختلف اسلامی است و این مهم همواره در طول تاریخ پرافتخار اسلامی مردم ایران، نمودی عینی داشته است و برکات این فضل الهی را مردم مسلمان ایران از مذاهب مختلف اسلامی همواره درک کردهاند.
حجتالاسلام شیرمحمدی افزود: وجود مرقد مطهرامام رضا(ع) در ایران اسلامی مایه مباهات و دلگرمی ایرانیان مسلمان در طول تاریخ بوده و مردم مسلمان کردستان نیز از مذاهب مختلف اسلامی با شوق و ارادتی ویژه به این امام همام و دیگر ائمه به زیارت آنان شتافتهاند.
وی خاطرنشان کرد: اگر چه این حادثه مهم از لحاظ پزشکی غیرقابل باور است اما آموزههای دینی و اسلامی ما این مهم را مورد تأیید داشته و این شفای عاجل را از برکات وجود معصومین و پاکان و انسانهای کاملی همچون ائمه اطهار(ع) میداند.
وی بر تأسی همیشگی اقشار مختلف مردم از آموزه های دینی، مکارم اخلاقی و سیره بزرگان دینی تأکید کرد و افزود: با اعتقاد و ایمانی راسخ میتوان در برابر ناملایمات و مشکلات روزانه سربلند بیرون آمد و در سالمسازی و تعالی روز افزون جامعه اسلامی نیز سهیم بود.
در ادامه این مراسم شکرگزاری نیز مردم متدین و ولایتمدار سریشآباد به همراه خانواده فاطمه ابراهیمی دختر چهار ساله شفا یافته در مهدیه این شهر سجده شکر به جای آورده و از خداوند منان شفای عاجل را برای جمیع مسلمین خواستار شدند.
مربوط به موضوع : <-CategoryName->
برچسب ها :
نویسنده خادم الرضا (ع) در جمعه 8 اسفند 1393برچسب:
امام رضا,
حرم,
شفا,
|
قلب بچهام از کودکی بزرگ شده و شش ماهش است. دکترها جوابش کردهاند و آوردهایم این جا یا حضرت رضا(ع) خوبش کند، یا جسدش را همین جا دفن کنیم.
باشگاه جهانی خادمین اهل بیت(ع) و به نقل از برنا، با خادمان حرم قدس رضوی درباره معجزاتی که در مدت خدمتشان از حضرت دیده اند، گفتوگویی انجام شده که در ادامه آن را می خوانید.
به همه جواب می دهیم
عجمی از خادمان حرم مطهر امام رضا(ع) درباره معجزات دیده شده از حضرت در مدت خدمتش در حرم قدس رضوی می گوید: معجزات امام رأفت و مهربانی فراوان است. معجزات حضرت باید بررسی و بعد ثبت شود تا بتوان آن را اعلام نمود. فردی از آمریکا تماس گرفت و گفت: گوشی را به طرف آقا بگیرید. مدتی گذشت و دوباره تماس گرفت و گفت: خانه ام آتش گرفته بود و فقط می توانستم تماس بگیرم و از آقا کمک بخواهم و الان آتش مهار شده است و تماس گرفته ام تا از آقا تشکر کنم. “هر که بر درگهاش آید نرود دست تهی” این از عنایات امام رضا (ع) است. بهترین خواسته های ما در میلاد امام رضا(ع) این است “هرگز نگویمت بیا دست من بگیر/ گویم گرفته ای ز عنایت رها نکن”.
تمام اتفاقات در یک لحظه رخ داد
علی ماشی از خادمان حرم قدس رضوی (ع) درباره معجزاتی که در حرم مطهر امام (ع) دیده برایمان می گوید: در آذرماه سال ۱۳۸۳ مفتخر به پوشیدن لباس دربانی حضرت شدم و از ایشان خواستم عنایتی کند و یکی از معجزات خودش را به من نشان دهد. مدتی بود که خدمت برایم عادی شده بود و می خواستم برای اطمینان قلبم ایشان عنایتی کنند. ساعت ۱۰صبح بود. ساعت شیفت من رو به پایان بود. باران می آمد و عطر خاصی در حرم پیچیده بود. شنیده بودم اگر معجزه ای شود مردم به دنبال شخص شفا یافته می روند تا قطعه ای از لباس او را برای تبرک ببرند، اما من تا آن روز اتفاقی به این شکل ندیده بودم. تمام اتفاقات در یک لحظه رخ داد. در وسط صحن یکی از همکارانم داد می زد برادر علی کمک نمی کنی؟!
نگاه کردم و دیدم کودکی در بغلش است و به آرامی از پنجره فولاد جدا شد تا کسی او را نبیند و حرکت کرد تا به آن سمت صحن رود. وسط صحن مردم فهمیدند و همگی هجوم آوردند تا قطعه ای از لباس این کودک را برای تبرک با خود ببرند. سمت دوستم رفتم و کودک را از او گرفتم و به جایی بردم. سپس از مادرش پرسیدم موضوع چیست و او بعد از ۱۰ دقیقه گریه کردن گفت: قلب بچه ام از کودکی بزرگ شده و شش ماهش است. دکترها جوابش کرده اند و آورده ایم این جا یا حضرت رضا (ع) خوبش کند، یا جسدش را همین جا دفن کنیم. از مادرش پرسیدم پرونده پزشکی همراهت داری؟! پرونده اش را نگاه کردیم و دیدیم مشکلش اساسی بوده، از پله های اتاق پایین آمدم.
در “ایوان طلا” یکی از خادمان حرم دختر سه ساله کوچکی در بغلش بود و تمام زائران دنبال او می دویدند. کمکش کردم و کودک را در اتاق آگاهی بردیم تا آسیبی به او نرسد. با لحنی خاص از پدرش پرسیدم: چه شده؟! و او پاسخ داد: در حال بازی کردن بود و سماور آب جوش بر رویش ریخت. گوشت یک پارچه ای بر روی صورتش در آمده بود و معالجه نمی شد. برای شفا یافتم به حرم امام رضا (ع) آوردیم و پس از شفا یافتن هیچ علامت و نشانه ای از آن لکه بزرگ در صورت دخترم نیست. پدرش باور نمی کرد. دیده بودم نابینا و فلج شفا پیدا می کند، اما این گونه معجزه خیلی عجیب بود. صورت دختر می درخشید.
گل مریم کنار ضریح
مرتضی اشکفتی از خادمان حرم قدس رضوی (ع) درباره معجزات در مدت خدمتشان در حرم قدس رضوی توضیح می دهد: اولین جلسه ای بود که روضه رضوی (ع) فضای کنار ضریح مقدس شستشو می شد. در مراسم حضور داشتم و مشغول صحبت کردن با حضرت شدم. مادرم از قبل سنگ کلیه داشت و قابل دفع نبود و نیاز به عمل کردن داشت. به حضرت گفتم: مادرم بیمار است و بعد یکی از شاخه های گل مریم کنار ضریح که هر روز عوض می شود و به مردم داده می شود را برای مادرم به خانه بردم. مادرم گل را بو کرد و بعد از آن بسیار گریه کرد. صبح از خواب بیدار شدم و مادرم گفت: معجزه شده و سنگ کلیه ام دفع شده است. پدرم گفت: امکان ندارد. مادرم آزمایش انجام داد و دیگر هیچ سنگی در کلیه اش دیده نشد. ۹سال از آن ماجرا می گذرد و پس از آن ماجرا دیگر مادرم مریض نشد.
دوستی دارم که فرزند شهید است و روزی به حرم آمد. معجزه را قبول نداشت. برایش دلیل می آوردم و می خواستم برایش اثبات کنم که معجزه وجود دارد. در حال صحبت کردن بودیم که حرم شلوغ شد و خانمی که شفا پیدا کرده بود را به سمت آگاهی می بردند تا آسیبی نبیند و بررسی کنند تا واقعیت را بفهمند. در اتاق با کلامی منقطع می گفت: سال ها بود نمی توانستم صحبت کنم. داخل حرم نشسته بودم، نوری در گلویم وارد شد و الان می توانم صحبت کنم. خوشحال بود و مانند بچه ای که تازه می خواست صحبت کند، سخن می گفت. به دوستم گفتم امام رضا (ع) کرامتش را به تو نشان داد!
ماجرایی را نیز دوستم خادم حرم رضوی برایم گفت: فردی در ایالت متحده دوره خلبانی را گذرانده بود و می خواست مدرکش را بگیرد و خیلی آشفته بود. ایرانی در آنجا از او سؤال می پرسد چرا این قدر آشفته هستی و جواب می دهد: همسری دارم که بیمار است و پزشکان نتوانسته اند بیماری اش را تشخیص دهند و الان در بستر است و کاری از من بر نمی آید. آن فرد می گوید: دکتری را در ایران و شهر مشهد با نام “دکتر رضا” می شناسم و هر کسی پیش او می رود، مریضش خوب می شود. فقط با خودت قرار بگذار تا اگر همسرت خوب شد، هدیه ای به او بدهی. در هواپیما می نشیند و با خودش قرار می گذارد تا اگر همسرش سالم شد، هدیه ای به دکتر رضا بدهد.
به خانه می رسد و همسرش را سالم می بیند و ماجرا را از او می پرسد و همسرش می گوید: دکتر رضا خانهمان آمد و گفت هدیه ای که همسرت می خواست به من بدهد را برایم بیاورد. این فرد به مشهد می آید و در خیابان امام رضا (ع) دور فلکه آب به دنبال مطب دکتر رضا می گردد و نمی داند حضرت حیات مادی ندارند. یکی از دوستان خادم حرم او را پیدا کرد و ماجرا را از او سؤال کرد و او گفت: آمده ام از دکتر رضا تشکر کنم که همسرم را مداوا کرده است. خادم می فهمد و او را داخل حرم می آورد و او را جلوی ضریح می برد و می گوید دکتر رضا این جا هستند. آن فرد می رود و حضرت را زیارت می کند و در بازگشت به دوست خادمام می گوید: دکتر رضا را دیدم و تمام مشکلاتم را به او گفتم و هدیه ام را به او دادم و ایشان قبول کردند تا همه مشکلاتم را حل کنند.
مربوط به موضوع : <-CategoryName->
برچسب ها :
نویسنده خادم الرضا (ع) در جمعه 8 اسفند 1393برچسب:
امام رضا,
حرم,
داستان,
|
__________________
مربوط به موضوع : <-CategoryName->
برچسب ها :
نویسنده خادم الرضا (ع) در جمعه 8 اسفند 1393برچسب:
امام رضا,
حرم,
|
مربوط به موضوع : <-CategoryName->
برچسب ها :
نویسنده خادم الرضا (ع) در جمعه 8 اسفند 1393برچسب:
امام رضا,
حرم,
|
نرم افزار ضامن غریبان حاصل تلاش خالصانه تیم نرم افزاری اسک دین است که تلاش شده مورد توجه و عنایت امام رضا (ع) قرار بگیرید و گوشه ای از معارف و شخصیت آن بزرگوار برای کاربران معرفی شود. این نرم افزار با هدف انتشار معارف و معرفی امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا (ع) به صورت رایگان ارائه شده است.
این نرم افزار شامل 8 بخش زیر است :
- پرسش و پاسخ: شامل 24 پرسش و پاسخ پیرامون امام هشتم امام رضا (ع)
- آداب زیارت: شامل آداب کامل زیارت ، فضیلت و کیفیت زیارت ثامن الحجج (ع)
- سلوک رضوی: بررسی ابعاد شخصیتی امام رضا (ع)
- در مکتب رضوی: 24 مطلب از معارف امام رئوف (ع)
- حرم ضوی: معرفی کامل بخش های حرم رضوی
- ادبیات رضوی: شامل شعر،داستان،پیامک،خاطره و حدیث
- کلیپ رضوی: شامل 16 کلیپ تصویری و 16 ترک صوتی
- پسورد فایل فشرده : www.rasekhoon.net
دانلود
مربوط به موضوع : <-CategoryName->
برچسب ها :
نویسنده خادم الرضا (ع) در جمعه 8 اسفند 1393برچسب:
امام رضا,
نرم افزار,
|
نرم افزار دسکتاپی شوق انتظـــــار ღೋ حاوي 313 سوال پيرامون امام زمان(عج)
براي اولين بار در فضاي مجازي و دنياي رايانه
نرم افزاري در قالب 313 پرسش پيرامون امام زمان(عج)با قابلیت نمایش سوال و جواب هایي در هنگام شروع ويندوز طراحي گرديد
طراحي منحصر به فرد اين پرسمان به گونه اي است که لحظاتی ما را با مفاهیم مهدویت و انتظار بيشتر مانوس نموده و بتواند ما را در مقابل تهديدات
و شبهات دشمنان دين و قرآن مستحکم تر سازد.
این اثر کاری ارزشمند از تیم نرم افزاری انجمن گفتگوی دینی وابسته به مرکز ملی پاسخگویی می باشد
دانلود 4 مگابایت
مربوط به موضوع : <-CategoryName->
برچسب ها :
نویسنده خادم الرضا (ع) در جمعه 8 اسفند 1393برچسب:
امام رضا,
نرم افزار,
|
1) باعث خشنودي خدا و دوستي ملائكه است.
2) باعث مباهات خداوند بر فرشتگان است.
3) باعث درخشش براي اهل آسمان همانند ستارگان است.
4) باعث روشني دل است.
5) باعث استجابت سريع دعا است.
6) باعث پزيرش توبه و پاك شدن از گناهان از جانب حضرت حق است.
7) باعث كفاره گناهان است.
8) باعث زيبايي صورت و شادابي چهره و نوراني شدن آن در طول روز است.
9) باعث سلامتي و تندرستي و رفع انواع بيماريهاي جسمي و روحي است.
10) باعث از بين رفتن غم و اندوه و تقويت نور چشم است.
11) باعث تمسك يافتن به اخلاق انبياء و اولياي خداوند است.
12) باعث انجام دادن سنّت پيامبران و صالحان است.
13) باعث تابش نور خدا به او ميشود.
14) باعث مهر و محبت و محبوب القلوب شدن بين مردم است.
15) باعث افزايش عمر است.
16) باعث جلب رزق و روزي فراوان و ادعاي قرض است.
17) باعث نوعي صدقه است.
18) باعث نوشته شدن چهار ثواب بزرگ براي خود است.
19) خداوند نه صف از ملائكه پشت سر نمازگزار قرار ميدهد.
20) كليد رفتن به بهشت و جواز عبور از پل صراط است.
21) زينت آخرت و نور مؤمن در آخرت است.
22) نماز شب همچون سايباني در روز قيامت است بر سرش.
23) نماز شب لباس بدن نمازگزار است در روز قيامت درحاليكه همه عريانند.
24) نماز شب در روز قيامت همچون نوري در برابرش است و چشم نمازگزار نماز شب در روز قيامت شادمان است.
25) نماز شب ميان شخص نمازگزار و آتش جهنم همچون حائلي فاصله ميگذارد.
26) ميزان اعمال خوب نمازگزار در روز قيامت سنگين است.
27) نماز شب همچون تاجي در روز قيامت است بر سرش.
28) چراغي است براي تاريكي قبر و برطرف كننده وحشت تاريكي قبر است.
29) نماز شب همچون مشعلي نوراني است در تاريكي قبر
30) نماز شب، نمازگزار را از عذاب قبر ايمن ميكند و برات آزادي از آتش جهنم است.
التماس دعا
مربوط به موضوع : <-CategoryName->
برچسب ها :
نویسنده خادم الرضا (ع) در پنج شنبه 7 اسفند 1393برچسب:
امام رضا,
نماز شب,
|
متن آهنگ امام رضا از حامد زمانی
متن آهنگ حامد زمانی به نام امام رضا
***********************
یکی میگه با یه فریاد / راه میندازه داد و بیداد
بچه مو آقا شفا داد / تو صحن گوهرشاد
یکی که دلش شکسته / گوشه صحنت نشسته
دخیل درداشو بسته / عاشق دل خسته
نشون به این نشونه / صدای نقاره خونه
منو به تو میرسونه / ببین دلم خونه
میدونم رو سیام / من اگه بی وفام
ولی عشقم اینه / عاشق این اقام
منتظر یه اشاره ام / هر چی که دارم بذارم
دلمو زیارت بیارم / منی که آوارم
دلم اگه بیقراره / چشام اگه هی می باره
ولی دلم غم نداره / آقام دوسم داره
میشه شاهی کنی / منو راهی کنی
چی میشه به منم / یه نگاهی کنی
هرکی که حاجت روا شد / گدا اومد پادشاه شد
عاشق اقام امام رضا شد / خادم آقام شد
منم اومدم گداشم / کفتر گنبد طلاشم
ایشاالله حاجت راوشم / خادم آقاشم
خوردم آب و دون ات / که شدم دیوونه ات
آب زمزم کجا / آب سقا خون ات
**************************
برای دانلود این آهنگ بر روی لینک زیر کلیک کنید:
دانلود آهنگ جدید امام رضا از حامد زمانی
مربوط به موضوع : <-CategoryName->
برچسب ها :
نویسنده خادم الرضا (ع) در پنج شنبه 7 اسفند 1393برچسب:
امام رضا,
آهنگ,
|
امام رضا عليه السلام محبت به مردم نيمى از عقل است . (156)
تعيين اجرت
سليمان بن جعفر گويد: براى انجام بعضى از كارها همراه امام رضا عليه السلام بودم تا اين كه خواستم به خانه ام باز گردم .
حضرت فرمود: برگرد و با من بيا و امشب را نزد من بمان . من هم برگشتم و به همراه او حركت كرديم تا اينكه وارد منزل شديم . حضرت نگاهى به غلامان خود كرد كه مشغول گل كارى و ساختن اصطبل بودند و بعضى از آنها كارهاى ديگر انجام مى دادند. در بين آنها غلام سياهى كه غريب بود كار مى كرد.
امام عليه السلام به غلامان خود گفت : اين مرد اينجا چه مى كند؟
آنها در جواب گفتند: او به ما كمك مى كند و ما هم چيزى در برابر به او خواهيم داد.
امام عليه السلام فرمود: اجرت او را تعيين كرديد؟
گفتند: نه ما هر چه به او بدهيم راضى است . حضرت به سراغ ايشان رفت تا با تازيانه آنها را كتك بزند و بسيار ناراحت شد كه چرا اجرت او را معين نكرديد؟
سلمان بن جعفر مى گويد: من به امام عليه السلام عرض كردم : چرا شما خود را ناراحت كرده ايد؟
رمود: من بارها آنها را از اين كار نهى كرده ام كه بايد اجرت هر كس را كه مى خواهند به كار گيرند با او تعيين كنند و اى سيلمان اين را بدان كسى بدون تعيين مزد براى تو كار نمى كند مگر اينكه اگر سه برابر مزد او هم به وى بپردازى باز هم گمان دارد به او كم داده اى ، اما وقتى مزد او را معين كردى و به او پرداختى از تو تشكر مى كند كه به آنچه معين شده عمل كرده اى ، حال اگر كمى بر آن بيفزايى از تو قدردانى مى كند و مى بيند كه تو بر مزد او افزوده اى .(157)
نهى از اسراف
روزى غلامان امام رضا عليه السلام ميوه مى خوردند اما هنوز همه يك ميوه را نخورده آن را مى انداختند حضرت به آنها فرمود: سبحان اللّه ! اگر شما نيازى نداريد انسانهائى هستند كه نياز دارند آنها را به نيازمندان بدهيد.
مذمت بكار گيرى مهمان
مهمانى بر امام رضا عليه السلام وارد شد، حضرت نزد او نشسته بود و با وى صحبت مى كرد به گونه اى كه بخشى از شب را با يكديگر مى گذراندند، در اين هنگام چراغ روشنائى داراى مشكل و خرابى شد.
مهمان امام رضا عليه السلام كه خرابى چراغ رامشاهده مى كرد دست برد تا آن را اصلاح كند.
در اين هنگام حضرت مانع كار او شد و خود ان را درست كرد و سپس فرمود.
انا قوم لا مستخدم اضيافنا
ما خاندانى هستيم كه مهمانان خود را به خدمت نمى گيريم . (158)
پرهيز از تبعيض
يكى از اهالى بلخ گويد: من در سفر امام رضا عليه السلام به خراسان همراه او بودم ، روزى همه غلامان خود را كه اهل سودان و جاهاى ديگر بودند بر سر سفره غذا دعوت كرد تا با آنها غذا بخورد.
عرض كردم : فدايت شوم اگر غلامان را جدا كنى و سفره ديگرى داشته باشند بهتر است .
حضرت فرمود: ساكت باش ! پروردگار تبارك و تعالى يكتاست و پدر و مادر ما (آدم و حوا) يكى هستند و پاداش هر كس هم به اعمال اوست . (159)
مراعات شخصيت فقير
يسع بن حمزه گويد: در مجلس امام رضا عليه السلام بوديم و با او صحبت مى كرديم و جمع فراوانى از مدرم در آن مجلس حضور داشتند و از حلال و حرام الهى از آن حضرت سوال مى كردند كه مردى بلند قامت و گندمگون وارد مجلس شد و به امام عليه السلام عرض كرد: السلام عليك يا بن رسول اللّه .
مردى از دوستداران شما و پدران و اجداد شما هستم ، از سفر حج مى آيم و پولم را گم كردم و چيزى ندارم تا به وطنم برسم . اگر امكان دارد كمك كنيد و مرا به وطنم برسانيد خداوند مرا از نعمتهايش بهره مند كرده است وقتى به مقصد رسيدم آنچه به من داده ايد را از طرف شما صدقه مى دهم زيرا خود مستحق صدقه نيستم .
امام رضا عليه السلام به او فرمود: بنشين خداوند تو را مورد رحمت خويش قرار دهد. آنگاه رو به مردم كرد و با آنان سخن مى گفت تا همه آنها به تدريج از مجلس بيرون رفتند و تنها من و سليمان جعفرى و خيثمه و آن مرد مسافر در مجلس امام عليه السلام مانديم .
حضرت فرمود: آيا اجازه مى دهيد من به اندرون خانه وارد شوم ؟
سليمان عرض كرد: خداوند امر شما را مقدم داشته است .
حضرت برخاست و وارد اتاقى شد و پس از مدتى بازگشت و دست خود را از بالاى در بيرون كرد و گفت : آن مرد مسافر خراسانى كجاست ؟
او در جواب گفت : من اينجا هستم .
امام عليه السلام فرمود: اين دينارها را بگير و هزينه سفر كن و لازم نيست از طرف من صدقه دهى و برو كه نه من تو را ببينم و نه تو مرا مشاهده كنى . مرد مسافر پول را گرفت و رفت .
سليمان به امام رضا عليه السلام عرض كرد: فدايت شوم عطا كردى و مهربانى فرمودى اما چرا خود را به هنگام پول دان نشان ندادى و از پشت در دست خود را بيرون كردى ؟
امام عليه السلام فرمود: ترسيدم ذلت و شرمندگى در خواست كردن را به هنگام برآوردن حاجتش در چهره او ببينم . آيا سخن رسول خدا صلى اللّه عليه و آله را شنيده اى كه فرمود: پاداش كسى كه كار نيكش را مى پوشاند برابر هفتاد حج است و كسى كه آشكارا گناه مى كند ذليل است و پوشاننده گناه مورد عفو قرار مى گيرد (160)
ديدار با ظالم
دو نفر مسافر به خراسان آمدند و براى آنكه وظيفه خود را درباره خواندن نماز بدانند به محضر امام رضا عليه السلام رسيدند و سوال كردند ما از فلان جا آمديم ، آيا نماز ما تمام است يا شكسته ؟
امام عليه السلام به يكى از آنها فرمود: نماز تو شكسته است زيرا قصد ملاقات مرا داشته اى و به ديگرى فرمود: نماز تو تمام است زيرا تو قصد ملاقات با سلطان را داشته اى . (161) (و چنين سفرى كه قصد ملاقات با سلطان ستمگر صورت گيرد سفر معصيت است و چنين سفرى موجب شكسته شدن نماز مى گردد). (162)
اين گونه برخورد كنيم
ايان بن صلت گويد: به امام رضا عليه السلام عرض كردم عباسى به من خبر داده است كه شما شنيدن غنا را جايز مى دانيد.
عليه السلام فرمود: آن كافر دروغ گفته است . اين چنين نبوده است بلكه قضيه از اين قرار بود كه او درباره شنيدن غنا از من سوال كرد و من به او خبر دادم : مردى به خدمت ابوجعفر محمد بن على بن الحسين (امام باقر عليه السلام ) رسيد و از شنيدن غنا سوال كرد، او در جواب گفت : به من بگو هر گاه خداوند حق و باطل را در يك جا جمع كند غنا با كداميك از حق يا باطل خواهد بود؟
آن مرد گفت : با باطل .
ابوجعفر عليه السلام به او گفت : همين تو را بس است كه خود بر عليه خود حكم كردى (غنا را جزء باطل به حساب آوردى ) اين سخن من با عباسى بود. (163)
در برخى بحثها كار به اينجا مى رسد كه از طرف مقابل خود سوال كنيم كه اگر حق و باطل را كنار هم گذاريم اين كار يا اين فكر و يا اخلاق جزء كدام خواهد بود؟ (164)
ادعاى تشيع
هنگامى كه امام عليه السلام در خراسان بود گروهى از راه دور براى زيارت او به درب منزل حضرت آمدند و اجازه خواستند به حضور او شرفياب گردند. دربان حضرت به حضور او رسيد و عرض كرد: گروهى آمده اند و مى خواهند به محضر شما برسند و مى گويند ما شيعه على عليه السلام هستيم .
امام رضا عليه السلام فرمود: من مشغولم ، به آنها بگو برگردند.
دربان كنار در آمد و به آنها گفت : حضرت مشغول است و كسى را نمى پذيرد.
ا رفتند و روز دوم آمدند و همان سخن خود را تكرار كردند و امام عليه السلام آنها را نپذيرفت تا دو ماه هر روز مى آمدند و مى گفتند: ما شيعه على عليه السلام هستيم و مى خواهيم به حضور امام عليه السلام برسيم و حضرت آنها را نمى پذيرفت تا اينكه از ملاقات امام مايوس شدند و به دربان گفتند: به مولاى ما بگو ما شيعيان پدرت على بن ابيطالب عليه السلام هستيم و با اين نپذيرفتن شما دشمنانمان ما را مورد شماتت قرار مى دهند، ما اين بار بر مى گرديم و بخاطر شرمندگى و خجالت و عجز از تحمل شماتت دشمنان از ديار خود هم مى گريزيم .
آنها را به حضرت رسانيد. آنگاه امام عليه السلام به دربان فرمود: اجازه بده وارد شوند، آنها به حضور آن حضرت رسيدند و سلام كردند اما امام عليه السلام جواب آنها را كه نداد اجازه نشستن نيز به آنها نداد و همين طور ايستاده بودند تا اينكه گفتند: يا بن رسول اللّه ! اين چه ستم بزرگ و خفتى است كه بعد از دو ماه نپذيرفتن و در بدرى به ما مى رسد و چه آبروئى بعد از اين ما مى ماند؟
امام عليه السلام فرمود: اين آيه را بخوانيد: و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفو عن كثير (يعنى : آنچه از سختى به شما رسيد از خود شما بود و خداوند بسيارى از گناهان را مى آمرزد.) 179
من جز به پروردگارم و به رسول خدا و امير المؤ منين و پدران پاك و معصومم عليهم السلام اقتدا نكردم ، شما خود را سرزنش كنيد، من از آنها پيروى كردم .
گفتند: چرا اى پسر رسول خدا؟
فرمود: بخاطر اينكه ادعا كرديد شيعه على بن ابيطالب هستيد.
و اى بر شما، شيعه على همانا حسن و حسين و ابوذر و سلمان و مقداد و عمار و محمد بن ابى بكرند كه هيچيك با امر و نهى او مخالفت نكردند اما شما ادعاى پيروى از او را داريد در حالى كه در اكثر اعمال خود مخالف او هستيد و در بسيارى از واجبات مقصريد، در بسيارى از حقوق برادران دينى خودى سستى مى كنيد و آنجا كه نبايد تقيه كنيد تقيه مى كنيد و آنجا كه بايد تقيه كنيد نمى كنيد.
اگر مى گفتيد دوستدار على عليه السلام هستيد و دوستدار دوستان او مى باشيد و دشمن دشمنان او هستيد مخالف سخن شما نبودم ، اما شما ادعاى مرتبه بزرگى (شيعه على عليه السلام ) را نموديد كه اگر قول و عمل شما يكى نباشد هلاك مى شويد مگر اينكه رحمت خدا شما را حفظ كند.
گفتند: يابن رسول اللّه ! ما از سخن خود را خداوند استغفار كرده و بسوى او توبه مى كنيم و همان گونه كه به ما آموختيد مى گوييم ما دوستدار شما و دوستان شما و دشمن دشمنان شما هستيم .
امام عليه السلام فرمود: مرحبا اى برادران و دوستان من ، بياييد، بياييد، بياييد و همه را يك به يك در آغوش گرفت و به دربان فرمود: چند مرتبه مانع ورود آنها شدى ؟
دربان عرض كرد: شصت بار.
حضرت فرمود: شصت بار متوالى نزد آنها برو و به آنها سلام كن و سلام مرا به آنها برسان كه با استغفار و توبه اى كه كردند گناهان آنها بخشيده شد و بخاطر محبتى كه به ما دارند مستحق كرامت شدند، به امور آنها و خانواده شان رسيدگى كن و مشكلاتشان را بر طرف نما و از پول و بخششهاى ديگر بهره مندشان گردان . (165)
تواضع و خدمت
امام عليه السلام وارد حمام عمومى شد، شخصى در حمام بود كه امام عليه السلام را نمى شناخت به او گفت : بدن مرا كيسه بكش . امام عليه السلام شروع كرد بدن وى را كيسه مى زد كه مردم او را شناختند و آن مرد از كارى كه كرده بود شرمنده گرديد و از آن حضرت معذرت خواهى مى كرد. اما امام عليه السلام او را دلدارى مى داو به كار خود ادامه مى داد.(166)
كمك به فقرا
مردى به امام رضا عليه السلام رسيد و عرض كرد: به اندازه مروتى كه دارى به من كمك كن .
امام عليه السلام فرمود: چنين توانى ندارم .
عرض كرد پس به اندازه مروت خودم عطا كن .
حضرت فرمود: در اين صورت مى توانم ، آنگاه به غلام خود فرمود: دويست دينار به او بده . (167)
معيار برادرى
وقتى امام رضا عليه السلام در مجلس ماءمون حضور داشت زيدبن موسى بن جعفر بر مامون وارد شد و مامون او را مورد احترام و اكرام قرار داد، آنگاه زيد بر امام عليه السلام سلام كرد اما حضرت جواب او را نداد. زيد گفت : من پسر پدر شما هستم و شما جواب سلام مرا نمى دهى ؟
امام عليه السلام فرمود: تو برادر من هستى مادامى كه اطاعت از خدا كنى پس وقتى خداوند را معصيت كنى برادرى بين من و تو نخواهد بود.(168)
اهميت تشييع جنازه
موسى بن سيار گويد: من در مسافرت به طوس همراه امام رضا عليه السلام بودم وقتى به ديوارهاى شهر طوس رسيديم شنيديم صداى شيون بلند است به دنبال آن رفتيم كه ناگاه به جنازه اى برخورديم . همين كه چشمم به جنازه افتاد ديدم سيدم امام رضا عليه السلام از اسب پياده جنازه رفت و او را بلند كرد و و خود را به آن جنازه چسبانيد آنچنانكه نوزاد بره خود را به مادرش مى چسباند آنگاه رو كرد به من و فرمود: اى موسى بن سيار! هر كه جنازه دوستى از دوستان ما را تشييع كند از گناهان خود بيرون شود آن گونه كه از مادر تولد شده بود و گناهى نداشت .
وقتى جنازه را نزديك قبر بر زمين گذاردند ديدم حضرت به طرف ميت رفت و مردم را كنار زد تا اينكه خود را به جنازه رسانيد پس دست خود را به سينه او نهاد و فرمود: اى فلان بن فلان تو را به بهشت بشارت باد، بعد از اين ساعت ديگر وحشت و ترسى براى تو نيست .
عرض كردم فدايت شوم آيا اين ميت را مى شناسى در حالى كه به خدا سوگند اين سرزمين را تا به حال نديده بوديد و به آن سفر نكرده بوديد.
امام عليه السلام فرمود: اى موسى ! آيا نمى دانى كه اعمال شيعيان ما در هر صبح و شام بر ما عرضه مى شود؟ پس اگر تقصيرى در اعمال آنها ديديم از خدا مى خواهيم كه عفو كند و اگر كار خوبى ديديم از خدا مى خواهيم به او پاداش دهد. (169)
برخورد با نگرانيهاى مادى
احمد بن عمر و حسين بن يزيد گويد: خدمت امام رضا عليه السلام رسيديم و گفتيم ما روزى فراوان و زندگى خوشى داشتيم اما اوضاع تغيير پيدا كرد و وضع ما قدرى بد شده است از خدا بخواه وضع اول را به ما برگرداند.
امام عليه السلام فرمود: چه مى خواهيد؟ مى خواهيد شاه باشيد، دوست داريد مثل طاهره و هرثمه (افسران عاليرتبه مامون ) باشيد اما به اين مذهبى كه هستيد نباشيد؟
گفتم : نه به خدا خوشحال نخواهم بود كه همه دنيا با آنچه از طلا و نقره دارد از من باشد ولى مخالف عقيده اى (تشيع ) كه دارم باشم . (170)
تذكر
دعبل بن على (شاعر و مداح معروف ) خدمت امام رضا عليه السلام رسيد.
حضرت فرمود: به او هديه اى دادند، او گرفت ولى حمد خدا نكرد.
امام عليه السلام به او فرمود: چرا حمد خداوند نكردى ؟
دعبل گويد بعد از آن به خدمت امام جواد عليه السلام رسيدم و آن حضرت دستور داد به من هديه اى دادند، من گرفتم و گفتم : الحمدللّه حضرت فرمود: اكنون ادب شدى (171) (از تذكرى كه پدرم داد ادب شدى )
انفاق
امام رضا عليه السلام در نامه اى به فرزندش امام جواد عليه السلام نوشت : اى ابو جعفر! به من خبر رسيده است وقتى مى خواهى از منزل بيرون روى غلامان تو را از درب كوچك منزل بيرون مى برند و اين بخاطر بخل آنهاست كه نمى خواهند از سوى تو خيرى به نيازمندان برسد.
به حقى كه بر تو دارم سوگندت مى دهم كه پيوسته از درب بزرگ رفت و آمد كن ، وقتى كه سوار مركب مى شوى در هم در دينار به همراه داشته باش و به هر كسى كه از تو در خواستى مى كند عطا كن .
عموهايت از تو كمك خواستند بخشش تو به آنها كمتر از پنجاه دينار نباشد، اگر بيشتر دادى اختيار با توست . و اگر عمه هايت در خواست كمك كردند كمتر از 25 دينار به آنها نده اگر بيشتر دادى مختارى ، همانا من مى خواهم خداوند مقام تو را بالا برد پس انفاق كن و از كم شدن در درگاه خداوند صاحب عرش ترسى به خود را راه نده .
منبع:قصه هاى تربيتى چهارده معصوم
مؤ لف :محمد رضا اكبرى
مربوط به موضوع : <-CategoryName->
برچسب ها :
نویسنده خادم الرضا (ع) در پنج شنبه 7 اسفند 1393برچسب:
امام رضا,
داستان,
زندگی,
|
1/ گنجشك خودش را انداخت روي عباي امام . جيغ مي زد و نوكش را تند تند به هم مي زد . امام رو كردند به من: "عجله كن اين چوب را بگير برو زير سقف ايوان مار را بكش." چوب را برداشتم و دويدم . جوجه هاي گنجشك مانده بودند توي لانه و مار داشت حمله مي كرد بهشان . مار را كشتم و برگشتم با خودم مي گفتم امام و حجت خدا بايد هم با زبان همه ي موجودات آشنا باشد.
2/ کوهستان بود ، امام پیاده شدند از اسب، سیصد نفر هم همراهشان . عابد از غارش امد بیرون . امام را دید ، رفت به استقبال آقا جان ! چند سال است برای دیدنتان لحظه شماری می کنم می شود کلبه کوچکم را به قدومتان روشن کنید؟ امام اشاره کردند . همه وارد غار شدند .
عابد مبهوت شده بود . سیصد نفر در غار کوچکش جا شده بودند . چیزی برای پذیرایی نداشت ، امام ، مهربان نگاهش کرد:" هر چه داری بیاور." سه قرص نان و کوزه ای عسل گذاشت جلوی امام . امام عبایش را کشید رویش ، دعا خواند . بعد از زیر عبا به همه نان و عسل داد. همه که رفتند، نان و عسل عابد هنوز آنجا بود.
3/ به امام جواد(ع) گفتم:"بعضی ها می گویند مامون به پدرت لقب رضا داد، وقتی به ولایت عهدی راضی شد."
گفت :"دروغ می گویند . پدرم را خداوند رضا نامید چون ، خداوند او را پسندید و اهل آسمان، رسول خدا و ائمه در زمین از او خوشنود بودند."
گفتم :" مگر بقیه پدرانتان پسندیده ی خدا و ائمه نبودند؟"
گفت :"چرا؟"
گفتم :"پس چه طور فقط او رضا شد؟"
گفت:" چون دشمنانش هم او را پسندیدند و فقط پدرم بود که جمع دوست و دشمن از او راضی بودند."
4/ رفته بودم ديدن امام، محاسن شان را رنگ کرده بودند، مشکي شده بود و زيبا! گفتم: مبارک باشد. فرمود: هميشه تميز و آراسته باش مخصوصا براي همسرت. تو دلت ميخواهد وقتي مي روي خانه همسرت را ناآراسته ببيني؟ گفت: نه يابن رسول ا...! علي بن موسي فرمود: او هم از تو چنين انتظاري دارد. اين کار علاوه بر پاداش نزد خدا باعث پاکدامني خانواده ميشود.
5/ از مدينه تا خراسان شتربان امام بود. مردي از روستاهاي اصفهان. سني مذهب. به خراسان که رسيدند امام کرايه شان را داد.رو کرد به امام: "پسرپيامبر!دست خطي بدهيد برا ی تبرک با خودم ببرم اصفهان ." امام برايش نوشتند:"دوست آل محمد باش ،هر چند خطاکار باشي. دوستان و شيعيان ما را دوست بدار هر چند آنها هم خطا کار باشند."
6/ راهزنان به خیال اینکه تاجری ثروتمند است و جای پولهایش را نشان نمی دهد ، گرفتندش و تا توانستند شکنجه اش دادند.دهانش را پر از برف کرده بودند ساعتها. یکی شان دلش به رحم آمده بود و فراری اش داده بود. او هم فرار کرده بود از دستشان. اما دیگر نمی توانست حرف بزند. رسید خراسان. شنید امام در نیشابورند. از خستگی خوابس برد. توی خواب صدایی شنید:" برو پیش امام ، دوایت را می داند."
بعد هم امام را دید که گفتند :"زیره و سعتر و نمک را بکوب و بگذار روی زبانت ، خوب می شود." از خواب که بیدار شد ، اهمیتی نداد. راه افتاد به سمت خانه اش در نیشابور، مردم می گفتند امام وارد رباط سعد شده، رفت پیش امام برای شکوه از مشکلش . امام گفت :"به آنچه گفته بودمت ، عمل کن ." گفت :"چه ؟" گفتند:"یادت رفته ، عالم خواب . زیره ، سعتر و نمک."
7/ مأمون دست برد پند دانه انگور خورد. تحکم کرد.
ـ بخور دیگر!
امام حبه ی اول را کند... .گداشت در دهان مبارک.حبه ی دوم ، حبه ی سوم... .
جگرش سوخت . خوشه افتاد پایین... .
ردا را کشید روی سر ،بلند شد.
مأمون گفت :"پسر عمو! کجا می روی؟"
ـ به جایی که تو مرا فرستادی... .
8/ مأمون گفته بود امام را پشت سر هارون خاک کنند. کلنگ زمین را نشکافت . اباصلت می گفت:"امام روزی خاک چهارگوشه را بویید ، گفت :این گوشه مدفن من است، اگر همه ی کلنگ های خراسان را بیاورند، سه طرف دیگر شکافته نخواهد شد." مجبور شدند امام را جلوی هارون دفن کنند. قبر امام قبله ی هارون شده بود.
9/ ـ كجايي مرد خراساني؟ صدايش از پشت در مي آمد. دستش را از لاي در آورد بيرون . يك كيسه ي پر از طلا . ـ اين ها را بگير و برو ، نمي خواهم ببينمت . گرفت و رفت . پرسيدند :"خطايي كرده بود؟" گفت :"نه،اگر مرا مي ديد خجالت مي كشيد."
10/ ياسر تعريف مي كرد، عرصه بر امام چنان تنگ شده بود كه هر جمعه ، از مسجد جامع كه بر مي گشت ، با همان غبار غرق راه ، دست ها را مي برد بالا:"خدايا ! اگر فرج و گشايشم در مرگ من است ، در مرگم تعجيل كن." ياد علي مي افتاديم و چاه و نخلستان . آخرش هم به خداي علي رستگار شد.
نظر یادتون نره
مربوط به موضوع : <-CategoryName->
برچسب ها :
نویسنده خادم الرضا (ع) در پنج شنبه 7 اسفند 1393برچسب:
امام رضا,
داستان,
|
«قيصر امينپور»، شاعر بزرگ عصر انقلاب، درباره حضرت رضا(ع)، هشتمين امام شيعيان جهان، غزلي را سروده است.
متن شعر زيباي مرحوم قيصر امين پور در وصف امام رضا(ع) به اين شرح است.
چشمههاي خروشان تو را ميشناسند
موجهاي پريشان تو را ميشناسند
پرسش تشنگي را تو آبي، جوابي
ريگهاي بيابان تو را ميشناسند
نام تو رخصت رويش است و طراوت
زين سبب برگ و باران تو را ميشناسند
از نشابور بر موجي از «لا» گذشتي
اي كه امواج طوفان تو را ميشناسند
اينك اي خوب، فصل غريبي سر آمد
چون تمام غريبان تو را ميشناسند
كاش من هم عبور تو را ديده بودم
كوچههاي خراسان، تو را ميشناسند
مربوط به موضوع : <-CategoryName->
برچسب ها :
نویسنده خادم الرضا (ع) در پنج شنبه 7 اسفند 1393برچسب:
امام رضا,
شعر,
|
هنوز هم پس از گذشت قرنها، به مناسبتهاي مختلف اين سؤال را براي شاگردان روي تخته سياه مينويسند: چرا حضرت رضا(ع)، رضا ناميده شد؟
محسن، شاگرد كلاس دوم راهنمايي مدرسه هدايت، فقط يك روز فرصت داشت تا جواب سؤال را پيدا كند. اوضاع او از اين قرار بود:
اخيراً بين او و پدرش، شكرآب شده بود؛ بنابراين نميتوانست از او كمكي بگيرد.
مادرش هم كه يادش نميآمد سالها پيش چه جوابي براي اين سؤال به معلمش داده است، فقط توانست به عنوان كمك يك بسته روزنامه را جلوي او روي ميز تحرير خالي كند.
شرايط اصلاً خوب نبود. محسن اول روي تيتر روزنامهها مكث ميكرد و آنها را با دقت ميخواند اما بعد، كم كم حوصلهاش سر رفت و با نگاهي بسيار سريع، تيترها را رد ميكرد.
در واقع، در همين لحظات بيحوصلگي بود كه در بالاي صفحه انديشه يك روزنامه محلي، عكسي از ضريح امام رضا(ع) توجهش را جلب كرد و مقالهاي را كه مربوط به يازده سال پيش بود، خواند. تنها مطلب به درد بخوري را كه توانست در ستون مقاله پيدا كند، از قول شخصي به نام «ابن ابي نصر» بود كه به پسر امام رضا(ع) گفته بود: عدهاي ميگويند، اسم رضا را مأمون براي پدر شما انتخاب كرده است، چون پدرتان راضي شد كه ولايت عهدي مأمون را بپذيرد.
ابيجعفر، پسر امام رضا(ع)، در جواب ابن ابي نصر به خدا قسم خورده بود كه آنها دروغ گفتهاند. بلكه خداوند، پدرش را رضا(ع) ناميده است، چون كه او راضي به خداوندي او در آسمان و پيامبري پيامبرش و پيشوايي امامان او در زمين بود.
محسن همين مطلب را توي دفترش نوشت و در نهايت براي تكميل آن جلوي كلمه رضا نوشت: خوشدل بودن، خشنود بودن، راضي بودن.
سپس در جواب مادرش كه نتيجه كار را ميپرسيد، از پشت كوه روزنامه، سرش را بلند كرد و با قدرشناسي لبخند زد. اما اين خوشحالي خيلي دامنهدار نبود و فرداي آن روز، وقتي آقاي كسائي از او پرسيده بود: همه پدران و اجداد امام رضا، اين طور خشنود و راضي به خدا، پيامبر(ص) و امامان(ع) بودند، پس چرا از اين همه، فقط امام هشتم(ع) به نام رضا ناميده شده است؟ محسن سر جايش پا به پا شده بود. بايد توضيحي پيدا ميكرد اما هر چه فكر كرد، جوابش را در نيافت و در دلش از دست نويسنده آن مقاله حرص خورده بود كه چرا مقالهاش را ناقص نوشته است.
با وجود اين در ذهنش، كنجكاوي عجيبي براي پيدا كردن جواب سؤال پيدا شده بود.
يك دقيقه گذشت و هيچ كدام از شاگردان نتوانستند جوابي پيدا كنند. تا اينكه آقاي كسائي در ميان نگاه گيج و مبهوت شاگردان، روي تخته سياه از قول پسر امام رضا(ع) نوشت: زيرا همانطور كه دوستان امام رضا(ع) از او راضي بودند، دشمنان او هم از آن حضرت راضي بودند و اين موضوع براي پدران او نبود.
محسن نفس راحتي كشيد. حالا جواب به نظرش ساده ميآمد، جوابي كه اين نكته را هم گوشزد ميكرد كه حتي اگر يك سؤال براي سالهاي متوالي روي تخته سياه نوشته شود، ممكن است باز هم نياز به يادآوري داشته باشد. زيرا ما انسانها در ميان اين زندگي پر آشوبي كه به سر ميبريم، گاهي واقعيتهاي مسلم زيادي را از ياد ميبريم.
مربوط به موضوع : <-CategoryName->
برچسب ها :
نویسنده خادم الرضا (ع) در پنج شنبه 7 اسفند 1393برچسب:
امام رضا,
داستان,
|
مریض آمده اما شفا نمی خواهد
قسم به جان شما جز شما نمی خواهد
برای پیش تو بودن بهانه ای کافیست
بهشت لطف کریمان بها نمی خواهد
دلیل ناله ی من یک نگاه محبوب است
وگرنه درد غلامان دوا نمی خواهد
فقیر آمدم و دلشکسته پرسیدم:
مگر که شاه خراسان گدا نمی خواهد؟
دلم به عشق تو تا آسمان هشتم رفت
نماز در حَرَمت «إهدِنا» نمی خواهد
همین قدر که غباری بر آستان باشد
رواست حاجت عاشق، دعا نمی خواهد
تو آشنای خدایی، کدام رهگذری
در این جهان غریب آشنا نمی خواهد؟
ببین به گوشه ی صحنت پناه آوردم
مگر کبوتر آواره جا نمی خواهد؟
به حکم آنکه «عَلیکَ الرَّفیق ثُمَّ طَریق»
دلم بدون رضا کربلا نمی خواهد
خدا مرا به طواف تو مبتلا کرده ست
طواف کعبه بخواهم، خدا نمی خواهد
نگفته است، حیا کرده شاعرت آقا
نگفته است، نه اینکه عبا نمی خواهد
قاسم صرافان
مربوط به موضوع : <-CategoryName->
برچسب ها :
نویسنده خادم الرضا (ع) در پنج شنبه 7 اسفند 1393برچسب:
امام رضا,
شعر,
|
گزيدهای از درد دلها و عرض ارادتهای تلفنی عاشقان دل سوخته به امام رضا(ع)، مدت: 02:06
دانلود
مربوط به موضوع : <-CategoryName->
برچسب ها :
نویسنده خادم الرضا (ع) در پنج شنبه 7 اسفند 1393برچسب:
امام رضا,
حرم,
|
صفحه قبل 2 3 صفحه بعد